محمد زارعین

محمد زارعین
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان» ثبت شده است

خوبی چت همین است ,

هر وقت بخواهی چیزی می گویی

و هر وقت نمی خواهی نمی گویی

و بدون خداحافظی گم می شوی


می توانی با بغض بخندی

و هیچکس نفهمد داری گریه می کنی

می توانی جواب حرفی را که دوست نداری ندهی ,

دستهایت را زیرِ چانه بزنی خیره شوی به مانیتور 

و بگویی سرم شلوغ است

میتوانی پشتِ کامپیوتر بنشینی و خاموش شوی ,

در یک لحظه اسمت لای اسمِ آدمها گم شود

و هیچکس نگرانت نشود...! .

.

.

از کتابِ پاییز فصلِ آخرِ سال است

  • محمد زارعین