محمد زارعین

محمد زارعین
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شراب» ثبت شده است

عیش و شراب و مستی کار ما بود.

 عشق و خدا و هستی یار ما بوداما شد رنگ زمستون نو بهار مـــا.

 بزم مهر و جنون در دل به پا بود سینه لبریزه از شور از وفا بوداما غم آمد به قلبم ... 

ای خدا چراااا

باختم باختم من به او همه ی عمر دلدادگی را که غربت به خانه ام سرک کشید.


(حقا که به هرم سلسله مراتب نیاز های مزلو باید هویت در برابر بی هویتیِ اریکسون رو هم برای همیشه ی من اضاف کرد)

کاشکی می شد توی برچسب های پست صدا هم گذاشت :)))

  • محمد زارعین