محمد زارعین

محمد زارعین
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

 دلخسته ام، از اینهمه دیوار ِ بی در که...

«ای مهربان! یک پنجره با خود بیاور کـه» دنیا تـــــو را برد و بـه نفرت هاش عاشق کرد این غول تنها، گوشه ی قصر خودش دق کرد غولی که آخر توی «فصلی سرد» خواهد مرد یا از تـــــو یا از شدّت سردرد خـــــواهد مـــرد

 «مسعودخان کیمیایی» خوب می داند: که آخر ِ قصّه همیشه مَرد خواهد مُرد!

 دلــــخسته ام از شهر نامردی و رندی ها پایان خوبم باش!

 مثل ِ «فیلم هندی» ها... 


هیعی...

  • محمد زارعین

سال 2016 حالا بیاد ک چی؟ اصلا این ما هستیم ک خودمون رو توی قید زمان گیر انداختیم. مثلا من با سرعت نور برم...

جالبه که همه چی رو هم با زمان درگیر می کنیم. ..

 براستی زمان وجود دارد؟

 زمان، پدیده ای نامرئی که بر جهان ما حمکرانی می کند و همه جا همچون سایه ای پیوسته همراه ماست. می توان حضورش را در ضربان قلب خود، در طلوع و غروب خورشید یا در لحظات انتظار برای سر رسیدن یک موعد خاص حس کرد. هر چند زمان کاملا با زندگی ما عجین شده اما شگفتا که هر وقت به تفکر درباره ی آن می نشینیم تنها چیزی که عایدمان می شود، انبوهی از سوالات بی پاسخ است، اینکه ماهیت زمان چیست؟ چرا به نظر می رسد که زمان جریان دارد؟ آیا می توان در بُعد زمان به آینده و گذشته سفر کرد؟ آیا می توان گذشت زمان را متوقف کرد؟ آیا زمان زاییده ذهن ماست یا در جهان بیرونی هم واقعا مفهومی به نام زمان وجود دارد؟ و ده ها سوال دیگر.(ادامه مطلب اون بالا سمت چپِ)

  • محمد زارعین

برای نابودی آدم ها، همین کافی ست که برایشان خاطره بسازید. در ذهن شان ثبت، و در روح شان ماندگار شوید. سپس درست وقتی حواس شان نیست، بی مقدمه و ناگهانی به حال خود رهایشان کنید؛ به همین سادگی! 

  • محمد زارعین

باران بند نمی اید بگو چشم هایت را کجای اسمان جا گذاشته ای ( البته دیروز تا حالا بارون بند اومده، ولی امیدوار باش تو = ∅ که هوا ابریه  اینجا یزده )

  • محمد زارعین